فال ازدواج پسران مجرد !!! (طنز)
فروردین : 46 بار به خواستگاری میری و جواب رد می شنوی اما در 47 امین بار در حالیكه در اوج ناامیدی هستی جواب بله رو میگیری و در كنار همسرت سالها به خوبی و خوشی زندگی می كنی.
اردیبهشت : تا یكسال دیگه با دختر مورد علاقه ات ازدواج می كنی اما هنوز به شش ماه نكشیده بینتون اختلاف می افته و كار به طلاق می رسه . دختره مهریه اش كه 3000 سكه طلا هستش رو اجرا می زاره و تو به زندان می افتی تو زندان معتاد میشی و هرویین مصرف می كنی و بعد از چندسال تحمل سختی و رنج در گوشه زندان میمیری.
خرداد : تا دو سال دیگه ازدواج می كنی و با یك دختر بسیار زیبا كه خیلی هم دوستش داری اما شب عروسی موقعی كه می خوای بری رو تخت پات به لبه تخت گیر می كنه و می افتی سرت می خوره به پایه تخت و درجا میمیری.
تیر : ازدواج موفقی خواهی داشت و در تمام دوران زناشویی بمعنای كامل كلمه زن ذلیلی . تمامی كارهای خانه از قبیل پختن غذا و شستن ظرفها و جاروب زدن خانه و شستن لباس بچه ها با تو هستش . خانومت همیشه با شیلنگ تو رو كتك می زنه . اگه غذایی كه می پزی بد مزه باشه زنت قابلمه رو به فرقت می كوبه .
مرداد : احتمالاً بختتو بستن به خواستگاری هر دختری كه میری به هفته نكشیده یه خواستگار عالی واسش میاد و عروس میشه . كم كم معروف میشی به بخت گشای دخترای ترشیده .
شهریور : یه شب كه داری با موتورت میری خیابون گردی تو یك خیابون تاریك میبینی یك ماشین با شدت به یك دختره می زنه و فرار می كنی . سریع مثل قهرمانان فیلمای هندی میپری دختره رو بغل می كنی و می بری به بیمارستان و خلاصه نجاتش می دی اما دختره به كما رفته و پلیسا هم فكر می كنن تو باهاش تصادف كردی و میگیرن زندانت می كنن . بعد از 3 ماه دختره بهوش میاد و میگه تو چه فداكاری كردی و پدر و مادرش میان تو رو آزاد می كنن . بابای دختره یك كارخونه دار میلیاردره و میگه پسرم خیلی ازت خوشم میاد و دوست دارم دومادم بشی و خلاصه دوماد میشی و تا آخر عمر فقط می خوری و می خوبی و سفر خارج میری.
مهر : عاشق دختری میشی كه فكر می كنی اونم تورو خیلی دوست داره و بعد از یك دوران عاشقی سخت بالاخره به خودت جرات میدی و میری خواستگاری دختره اما دختره یك سیلی آبدار می زنه تو گوشت و میگه بی ناموس من تو رو مثل داداشم دوست داشتم اما تو سو استفاده كردی و تو تا آخر عمر دیگه ازدواج نمی كنی.
آبان : چپ و راست واست دوست دختر ردیف میشه و همیشه 30 - 40 تا دوست دختره آن لاین داری و 50 - 60 تا هم آف لاین . همه عاشقتن و می خوان زنت بشن اما تو اصلاً علاقه ای به ازدواج نداری و سرانجام در سن 35 سالگی به علت مصرف زیاد دوست دختر سكته می كنی و میمیری.
آذر : سه بار ازدواج می كنی و از هر زنت صاحب 9 فرزند میشوی . همه زنهات تو رو از خودشون بیشتر دوست دارن و همیشه بهت میگن سرورم اگه چیزی میل دارین واستون بیارم. هر سه زنت تو یك خونه در كنار هم زندگی می كنن و اصلاً باهم مشكلی ندارن . كار بیرون از خانه هم انجام نمی دی فقط سرماه به سرماه میری پول یارانه ات رو میگیری (فكر كنم 31 نفر هستین هر كدوم 45 هزار تومان اوه چقدر میشه) كلاً آدم خوشبختی هستی .
دی : میری خواستگاری دختر همسایه تون و با هم نامزد میشین بعد از شش ماه دختره مریض میشه و كم كم كور میشه اما تو بخاطر پیمانی كه با او بستی باهاش ازدواج می كنی و سالها با هم زندگی می كنین .
بهمن : با دختره مورد علاقه ات نامزد میشین و بعد از 3 سال دوران نامزدی شیرین موقع عروسی سر سفره عقد عاقد سه بار از دختره می پرسه آیا حاضره زن تو بشه و اون میگه نه .
اسفند : یك روز اتفاقی چشمت به پیر زن همسایه می افته و ناخودآگاه عاشقش میشی و موضوع رو به مامانت میگی اما اونا مخالفت می كنن و میگن این سن مامان بزرگتو داره اما تو میگی مهم عشق و تفاهمه كه ما داریم سن و سال كه مهم نیست و با مخالفت شدید پدر و مادر با هم ازدواج می كنین اما شب عروسی عروس از شدت خوشحالی سكته می كنه و می میره.
اردیبهشت : تا یكسال دیگه با دختر مورد علاقه ات ازدواج می كنی اما هنوز به شش ماه نكشیده بینتون اختلاف می افته و كار به طلاق می رسه . دختره مهریه اش كه 3000 سكه طلا هستش رو اجرا می زاره و تو به زندان می افتی تو زندان معتاد میشی و هرویین مصرف می كنی و بعد از چندسال تحمل سختی و رنج در گوشه زندان میمیری.
خرداد : تا دو سال دیگه ازدواج می كنی و با یك دختر بسیار زیبا كه خیلی هم دوستش داری اما شب عروسی موقعی كه می خوای بری رو تخت پات به لبه تخت گیر می كنه و می افتی سرت می خوره به پایه تخت و درجا میمیری.
تیر : ازدواج موفقی خواهی داشت و در تمام دوران زناشویی بمعنای كامل كلمه زن ذلیلی . تمامی كارهای خانه از قبیل پختن غذا و شستن ظرفها و جاروب زدن خانه و شستن لباس بچه ها با تو هستش . خانومت همیشه با شیلنگ تو رو كتك می زنه . اگه غذایی كه می پزی بد مزه باشه زنت قابلمه رو به فرقت می كوبه .
مرداد : احتمالاً بختتو بستن به خواستگاری هر دختری كه میری به هفته نكشیده یه خواستگار عالی واسش میاد و عروس میشه . كم كم معروف میشی به بخت گشای دخترای ترشیده .
شهریور : یه شب كه داری با موتورت میری خیابون گردی تو یك خیابون تاریك میبینی یك ماشین با شدت به یك دختره می زنه و فرار می كنی . سریع مثل قهرمانان فیلمای هندی میپری دختره رو بغل می كنی و می بری به بیمارستان و خلاصه نجاتش می دی اما دختره به كما رفته و پلیسا هم فكر می كنن تو باهاش تصادف كردی و میگیرن زندانت می كنن . بعد از 3 ماه دختره بهوش میاد و میگه تو چه فداكاری كردی و پدر و مادرش میان تو رو آزاد می كنن . بابای دختره یك كارخونه دار میلیاردره و میگه پسرم خیلی ازت خوشم میاد و دوست دارم دومادم بشی و خلاصه دوماد میشی و تا آخر عمر فقط می خوری و می خوبی و سفر خارج میری.
مهر : عاشق دختری میشی كه فكر می كنی اونم تورو خیلی دوست داره و بعد از یك دوران عاشقی سخت بالاخره به خودت جرات میدی و میری خواستگاری دختره اما دختره یك سیلی آبدار می زنه تو گوشت و میگه بی ناموس من تو رو مثل داداشم دوست داشتم اما تو سو استفاده كردی و تو تا آخر عمر دیگه ازدواج نمی كنی.
آبان : چپ و راست واست دوست دختر ردیف میشه و همیشه 30 - 40 تا دوست دختره آن لاین داری و 50 - 60 تا هم آف لاین . همه عاشقتن و می خوان زنت بشن اما تو اصلاً علاقه ای به ازدواج نداری و سرانجام در سن 35 سالگی به علت مصرف زیاد دوست دختر سكته می كنی و میمیری.
آذر : سه بار ازدواج می كنی و از هر زنت صاحب 9 فرزند میشوی . همه زنهات تو رو از خودشون بیشتر دوست دارن و همیشه بهت میگن سرورم اگه چیزی میل دارین واستون بیارم. هر سه زنت تو یك خونه در كنار هم زندگی می كنن و اصلاً باهم مشكلی ندارن . كار بیرون از خانه هم انجام نمی دی فقط سرماه به سرماه میری پول یارانه ات رو میگیری (فكر كنم 31 نفر هستین هر كدوم 45 هزار تومان اوه چقدر میشه) كلاً آدم خوشبختی هستی .
دی : میری خواستگاری دختر همسایه تون و با هم نامزد میشین بعد از شش ماه دختره مریض میشه و كم كم كور میشه اما تو بخاطر پیمانی كه با او بستی باهاش ازدواج می كنی و سالها با هم زندگی می كنین .
بهمن : با دختره مورد علاقه ات نامزد میشین و بعد از 3 سال دوران نامزدی شیرین موقع عروسی سر سفره عقد عاقد سه بار از دختره می پرسه آیا حاضره زن تو بشه و اون میگه نه .
اسفند : یك روز اتفاقی چشمت به پیر زن همسایه می افته و ناخودآگاه عاشقش میشی و موضوع رو به مامانت میگی اما اونا مخالفت می كنن و میگن این سن مامان بزرگتو داره اما تو میگی مهم عشق و تفاهمه كه ما داریم سن و سال كه مهم نیست و با مخالفت شدید پدر و مادر با هم ازدواج می كنین اما شب عروسی عروس از شدت خوشحالی سكته می كنه و می میره.
نظرات شما عزیزان:
مرسی که سر زدی بازم از این کارهای خوب خوب انجام بده . یادت نره
لینکت کردم سونیا
لینکت کردم سونیا
برچسبها: